طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۱ مطلب با موضوع «زندگی» ثبت شده است


از معدود موفقیت های سال های اخیر که توی جدال با افسردگی و دارو گذشت٬ قبولی با رتبه ۱۴ تو رشته ای بود که ۴ سال میخواستم ادامه بدم. هیچ کس فکرشو نمیکرد حتی خودم که از پسش به این خوبی بربیام. دو سال طول کشید تا کنکورو رد کنم ولی ارزشش رو داشت.

اون روزی که برای نوشته هام موضوع AI زدم اینجا اصلا تو ذهنم نبود که سال ها بعد بیام بنویسم که با معدل نزدیک ۱۸ درسام رو پاس کردم و پروژم مونده٬ که البته یک سالیه روش پیشرفت نداشتم.

زندگی همینه. همه چیز از ی آرزو شروع میشه. وقتی ذوق ی چیزی رو میکنی و میگی من واقعن این رو میخوام! بقیش داستانه. شروع همون رسیدنه.

من تو زندگیم به این ذوق ها بیشتر نیاز دارم. سال هاست آرزویی اینجوری نکردم و هدف مشخص و طولانی مدت نداشتم. وقتی تو بازه ی بزرگتر نگاه میکنم اینجوریه که بیشتر وقت گذرونی بوده. هدف های کوتاه مدت. شاید این بدترین قسمت افسردگیه. افق دید آدمو میاره نوک دماغش.

تغییر از این لحظه شروع میشه. از بستن اینستاگرام و توییتر. از سکوت و فکر با خودم که کجای زندگیم و چی میخوام ازش؟ و بعد فقط تصورش با جزییات. این خود رسیدنه. بقیش رو خواهی فهمید.

فارادی
۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

۴ سال از آخرین مطلبی که اینجا نوشتم میگذره. وقتی شبکه های اجتماعی و سرویس های جدید مثل قارج همه جا رو گرفت وبلاگ نویسی اولین چیزی بود که فراموش شد. خیلی جاها بودم تو مجازی؛ بیشترین جایی که نوشتم توییتر بود. اونجام سال ۹۶ آرشیو ۳ سال توییتامو گرفتم و بعد پاک کردم دوباره از اول نوشتم.

دختری که الان اینجاس فارغ از اسمش شباهتش با فاراردی ۴ سال پیش کمتر شده و از این راضیه٬ اصلا بناش به تغییر بوده همیشه.

در مسیر رد شدن از بزرگترین ترس های زندگیشه. وقتی به هر کدوم نزدیکتر میشه میبینه اونقدرام ترسناک نبودن. هنوز راه زیادی داره. دوره های سختی رو گذرونده که قوی ترش کردن٬ بهش ثابت شده تحملش بیش از چیزی بوده که تصور میکرده.

دوست دارم دوباره اینجا بنویسم. وبلاگ ماندگارترین حالت خاطره نویسی رو داشته از بین همه چیزهایی که این سال ها از بچگی تا الان امتحان کردم. من آدمِ نوشتن ام و بهترین چیز نوشتن برای خودمه.


فارادی
۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دوستمو کلی حرص دادم و متاسفم ک ناراحتش کردم
خیلی برام حرف زد
میگه زندگی یسری خطه، وقتی ی خطو رد میکنی، وقتی کارییو میکنی ک تو قاموست نیست دیگه هیچ وقت اون آدم سابق نمیشی، تو امروز ی خطو رد کردی
میگه وقتی ب اون خطا رسیدی اگه جلو خودتو گرفتی و ردشون نکردی تمومه اگه ردشون کردی دیگه ی بار برای همیشه رد کردی و عذاب وجدانش تا آخر عمر باهاته
همیشه سعی میکنه اشتباهاتیو ک کرده نذاره من تکرار کنم میگه تو "باید" خوب زندگی کنی، جز این حق نداری
همیشه تا ته راه هایی رو ک رفته ب من میگه، همیشه درست میگه
من با همه وجودم دوسش دارم. دعا میکنم همیشه خوشحالیو آرامششو ببینم
فارادی
۳۰ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ی روزایی داشتم ک فک میکردم افتادم تو روزمرگی، بیشتر میخواستم از زندگی
عشق میخواستم، دیوونه بازی میخواستم
اون روزا رو از دست دادم، روزایی ک روانشناسا بهش میگن خوشبختی
فارادی
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

فکر نمیکردم هیچ کس عادت کنه به تنهایی
روزها و ماه ها میگذره
بعد یهو ی نفر خودشو پرت میکنه وسط زندگی آدم
روز اول روز دوم سوم چهارم
ده روز دنیاتو عوض میکنه
تو میترسی
عادت کرده بودی به تنهایی
بعد یهو میشماری
شب اول شب دوم سوم
هفت شبه دوباره تنها میخوابی
بعد فک میکنی چقد سخته من چجوری این همه وقت تحمل کرده بودم
چرا وقتی قرار بود بره همه زندگیمو هم زد تو ده روز
چیکار میشه کرد؟
الف- رفت سراغ ی نفر دیگه (من ک سراغ کسی نمیرم اونا خودشون میان بی هوا)
ب- رمان خوند، رمان خوند، ساکت موند

فارادی
۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
ی دنیای دیگم هست ک من توش ی پسر بچه یک ساله و نیمه دارم، موهاش بوره چشماش قهوه ای کمرنگ
ی دنیای دیگم هس ک تو روستا زندگی میکنم که برنج میکارم
ی دنیایی ک بارون زیاد میاد توش
هوا مه داره صبح

من هر روز اینجا بیدار میشم، روزو شب میکنم

ولی اونجا زندگی میکنم، کار میکنم، مریض میشم بعضی وقتا، تو ساحل با پسرم بازی میکنم
کاش میشد جامو با خودم عوض میکردم ..
فارادی
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


مدت هاست دارم کم کم به عقب بر میگردم، ی نقطه شروع داشت مثل انفجار بزرگ بعد آروم آروم انقباض شروع شد

الان مثله 18 سالگی شدم

مثله فیلم بنجامین باتن میمونه

فارادی
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من ی زندگی معمولی دارم تقریبن بدون هیچ مشکل خاصی

ولی به شدت داره دهن صاف کن میگذره

نمیدونم دلیلش چیه

فارادی
۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من نمیدونم واقعا لوزرم یا شبیهم فقط

یا اینکه خودم میدونم در نا خودآگاهم که لوزرم ولی همش سعی میکنم به خودم ثابت کنم که نیستم

خب اینو میدونم که همیشه شرایط میتونه خیلی بدتر باشه

اینکه الان خیلی چیزا دارم که اصلن متوجهش نیستم، همیشه همینجوریه دیگه، فقط وقتی ی چیزیو از دست بدی میفهمی که اووه ... این ی جورایی اسمش میشه لوزرتر شدن مثلن

خب وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم قبلن خیلی چیزا داشتم که الان از دست دادم احساس لوزری دست میده

ی فکر مثبت اینه که فک کنم ممکن بود از این بدتر باشه؟ خدا رو شکر

بعد ی صدایی میاد میگه چند سال بعد دوباره همین حس میاد سراغت میفهمی الان چیا داری که در آینده از دست میدی

ینی زندگی کلن قراره در جهت از دست دادن باشه؟

میدونی من واقعن فک میکردم قراره ی اتفاق خوب تو زندگیم باشه ی عاقبت خوش، اصن همه همین فکرو میکردن، چون میدیدن خیلی خوب زندگی میکنم

شاید ی چیز باشه که هیچ وقت از دستش ندم: این ساده انگاری، این روح کودکانه که کسی درکش نمیکنه


فارادی
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

ساعت 23:30، 23 فروردین 93

این صدای دختریه ک زندگیش طبق آرزوهاش پیش نرفت


مثل وقتی 17 سالم بود

ی جا میرسه ک خسته میشی از تلاش کردن، امید داشتن

بعد تسلیم میشی

ی سکوت عمیق شروع میشه

سکوتی ک بقیه نمیفهمن درونیه

فکرت ساکت میشه

دیگه دعا نمیکنی

ی آرامش مرگ آور ناخوشاینده، مثل سرمازدگی


بعد ی مدت میگذره

چند ماه

چند سال

ی روز میبینی چقد موهات بلند شده

یادت میاد خیلی وقت پیش تصمیم گرفتی دیگه کوتاهشون نکنی

درست از وقتی همه جا ساکت شد



فارادی
۲۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر