طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است


۴ سال از آخرین مطلبی که اینجا نوشتم میگذره. وقتی شبکه های اجتماعی و سرویس های جدید مثل قارج همه جا رو گرفت وبلاگ نویسی اولین چیزی بود که فراموش شد. خیلی جاها بودم تو مجازی؛ بیشترین جایی که نوشتم توییتر بود. اونجام سال ۹۶ آرشیو ۳ سال توییتامو گرفتم و بعد پاک کردم دوباره از اول نوشتم.

دختری که الان اینجاس فارغ از اسمش شباهتش با فاراردی ۴ سال پیش کمتر شده و از این راضیه٬ اصلا بناش به تغییر بوده همیشه.

در مسیر رد شدن از بزرگترین ترس های زندگیشه. وقتی به هر کدوم نزدیکتر میشه میبینه اونقدرام ترسناک نبودن. هنوز راه زیادی داره. دوره های سختی رو گذرونده که قوی ترش کردن٬ بهش ثابت شده تحملش بیش از چیزی بوده که تصور میکرده.

دوست دارم دوباره اینجا بنویسم. وبلاگ ماندگارترین حالت خاطره نویسی رو داشته از بین همه چیزهایی که این سال ها از بچگی تا الان امتحان کردم. من آدمِ نوشتن ام و بهترین چیز نوشتن برای خودمه.


فارادی
۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


مامانم ی دختر خاله داره اسمش مرضیست، الان که راجع بهش می نویسم تو کماست، رو تخته ICU

وقتی 3 تا بچه کوچیک داشت شوهرشو از دست داد، ی مادر داشت که باهاشون زندگی میکرد،

مادرش (خاله مامانم) MS داشت و پیر بود، نگهداریش خیلی مشکل بود، چند ساله که مرحوم شده.


دو ساله که فهمیدن مرضیه سرطان داره، تحته شیمی درمانی بود

تا یکی دو ماه پیش که کلیه هاش از کار افتاد و یک روز در میون دیالیز میکرد

خیلی ناراجت بود که ماه رمضون نتونست روزه بگیره

چند روز پیش دچاره خونریزیه ریه شد و رفت تو کما


چقد زندگی مسخرست برای ندا که دوستمه، دوستی که شاید تو 22 سالگی یتیم شه

چقد زندگی مسخرست برای حمید که خیلی وقته مَرده مادرو خواهرشه، 

که رفت مشهد تا شفای مادرشو  از امام رضا بگیره

برای همه بچه هاش که چقد دعا کردن

چقد زندگی مسخرست برای رضا (داییه بچه ها) که دانمارکه، مادرشو بعد از 20 سال وقتی دید که تو بهشت زهرا بود،

و خواهرشو معلوم نیست دیگه هیچ وقت ببینه 


میبینین؟

زندگی خیلی مسخرست

خیلی زیاد


فارادی
۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر