طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با موضوع «کار» ثبت شده است



من نمیدونم واقعا لوزرم یا شبیهم فقط

یا اینکه خودم میدونم در نا خودآگاهم که لوزرم ولی همش سعی میکنم به خودم ثابت کنم که نیستم

خب اینو میدونم که همیشه شرایط میتونه خیلی بدتر باشه

اینکه الان خیلی چیزا دارم که اصلن متوجهش نیستم، همیشه همینجوریه دیگه، فقط وقتی ی چیزیو از دست بدی میفهمی که اووه ... این ی جورایی اسمش میشه لوزرتر شدن مثلن

خب وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم قبلن خیلی چیزا داشتم که الان از دست دادم احساس لوزری دست میده

ی فکر مثبت اینه که فک کنم ممکن بود از این بدتر باشه؟ خدا رو شکر

بعد ی صدایی میاد میگه چند سال بعد دوباره همین حس میاد سراغت میفهمی الان چیا داری که در آینده از دست میدی

ینی زندگی کلن قراره در جهت از دست دادن باشه؟

میدونی من واقعن فک میکردم قراره ی اتفاق خوب تو زندگیم باشه ی عاقبت خوش، اصن همه همین فکرو میکردن، چون میدیدن خیلی خوب زندگی میکنم

شاید ی چیز باشه که هیچ وقت از دستش ندم: این ساده انگاری، این روح کودکانه که کسی درکش نمیکنه


فارادی
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر



سره کارم نمیریم دیگه

رئیسمون بهمون گل بده در این روز :‌ ))




فارادی
۱۶ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


داشتم ریاضی مهندسی میخوندم ... عمیقا با اعداد مختلط همزاد پنداری کردم

عدد مختلط جزء حقیقی داره مثل همه ی اعداد حقیقی، ولی چیزی که از بقیه جداش میکنه جزء موهومیشه

همین باعث میشه دیگه تو یک بُعد جا نشه، باید دو بُعدی نشونش بدی

به عدد مختلط که فقط جز موهومیِ i داشت چی می گفتیم؟ 

من اسمشو میذارم فارادی


یادم میاد چندین سال پیش سر جلسه امتحان ریاضی مهندسی ی فرمول یادم رفته بود زیاد فرمول داشت، استادو صدا کردم گفتم من بلدم این سوالو حل کنم ولی فرمولش کامل یادم نیست

استادم مدادو گرفت و فرمولو تو برگه برام نوشت

.

.

.

جدیدا کل زمان بیداریم در فلَش بَک خوردن ذهنم داره سپری میشه

این خاطره های بی معنی و کوچیک بزرگ چرا یادم مونده؟ هر اتفاق ساده ای منو یاد ی چیزی از گذشته میندازه

چرا این یادآوری هایِ مدام انقد درد آوره در حالی که اون خاطره ها ممکنه ناراحت کننده نبوده باشن اصلا؟

حس میکنم گنجایش مغزم پر شده، دیگه جا برای اتفاقای جدید و فکرای تازه نداره

.

.

.

شدم مثل ویندوزِ سیستمی که سر کار داشتم، درایو سیش پر بود همش crash میکرد و من دائم system clean up میزدم تا اطلاعات اضافیش پاک شه ولی یک ساعت بعد دوباره crash  میکرد


میبینین؟ شد دو تا خاطره تا الآن

دارم سعی میکنم با نوشتن ذهنمو خالی کنم تا روزی n بار crash نکنه



فارادی
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

22 اردیبهشت:

فارادی: خدا کنه بارون بیاد

حسابدار: بارون دوست داری؟

فارادی: خیلی


23 اردیبهشت:

فارادی: خدا کنه بارون بیاد

حسابدار: دیروزم همینو گفتی که



پ.ن:

با تشکر از خدا به خاطر طوفان امروز : )

فارادی
۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

اندر مزایای نداشتن آرایش این است که می توانی هرچقد دلت خواست زیر تگرگ از وسط پیاده رو راه بروی، در کفش هایت نیم لیتر آب جمع شود و آدم ها ای را که زیر سقف ها پناه گرفته اند نگاه کنی و تغیر رنگ ندهی  :‌)

و اندر معایب کیف  پارچه ای هنری این است که وقتی خوشحال به خانه رسیدی باید محتویاتش را روی بند پهن کنی  :(

فارادی
۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر



شنبه

یکشنبه

دوشنبه

سه شنبه

چهارشنبه





جمعه


فارادی
۱۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


رئیس، دهِ صبح، گل به دست، خوشحال:

-اولین کادوی روز زن رو من دادم


فارادی:

-و احیانا تنها کادو


فارادی
۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر




سلام به شما که اولین پست وبلاگ من رو میخونی

این وبلاگ به بهانه یک دعوتنامه از بیان شروع شد، هیچ ایده ای از اینکه قراره اینجا چی بنویسم ندارم،

ولی برای شروع بگم که:


من امسال رو سال کار و حمایت از تولید کننده چینی، و همچنین هوش مصنوعی نام گذاری کردم! :ی

که البته دلیل داره برای خودش، انشالله اگه این وب ادامه پیدا کنه معنیش واضح تر میشه 1


الان که دارم این پست رو مینویسم خوشحالم

چون بهترین دوستم رو پس از چند سال قراره ببینم، خیلی وقت بود گمش کرده بودم

امشب کاملا اتفاقی خودش منو پیدا کرد : )



1- ممکنه اسم سال رو بعدا عوض کنم، کی میدونه  آینده چی میشه...



فارادی
۲۵ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر