طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه



شنبه

یکشنبه

دوشنبه

سه شنبه

چهارشنبه





جمعه


فارادی
۱۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


رئیس، دهِ صبح، گل به دست، خوشحال:

-اولین کادوی روز زن رو من دادم


فارادی:

-و احیانا تنها کادو


فارادی
۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر




فارادی
۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

در زندگی قبلیم پروانه بودم، اسم دیگه ای هم داشتم، روزها و شب های زیادی رو گذروندم

یک شب از خواب پریدم


اوایل فکر میکردم آدمی بودم که مدتی خواب می دیدم پروانه شده،

جدیدا به این نتیجه رسیدم که از اول پروانه بودم الان خوابم فکر میکنم آدمم

شاید هم همشو خوابم

یکی رویا

یکی کابوس


فارادی
۳۰ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
شارل گفت: - نخیر، خانم من اهل باغبانی نیست، در حالی که تمرین و حرکت خیلی به او سفارش شده، ترجیح می دهد همه مدت در اتاقش بماند و کتاب بخواند.
لئون گفت: - درست مثل من. واقعا هم چه چیزی بهتر از اینکه شب، در حالی که باد به شیشه ها می کوبد و چراغ هم روشن است آدم کنار آتش بنشیند و کتابی بخواند.
اِما چشمان درشت سیاهش را به او دوخت و گفت: - مگر نه؟
لئون در دنباله حرفش گفت: - آدم هیچ دغدغه ای ندارد، ساعت ها می گذرد. بی حرکت در سرزمین هایی که جلوی چشمت ظاهر می شوند می گردی، فکرت با خیال آمیخته می شود و ماجراها را دنبال می کنی یا حتی وارد جزئیاتش می شوی. فکرت حتی با شخصیت های ماجراها هم یکی می شود، انگار تویی که لباس آنها را به تن داری.
اِما می گفت: درست است! درست است!
لئون گفت: - تا حال برایتان پیش آمده که در کتابی به چیزی بربخورید که فکرش به طور گنگی در ذهن خودتان هم بوده، تصویر محو شده ای که از دور دورها می آید و درست بیان کننده ظریف ترین احساسی است که دارید؟
اِما گفت: - بله، برایم پیش آمده.
- برای همین است که من از همه بیشتر شاعر ها را دوست دارم. به نظرم شعر از نثر عاطفی تر است، بهتر آدم را به گریه می اندازد.


مادام بوواری
اثر گوستاو فلوبر
فارادی
۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

میدونم، قول داده بودم در این "اون یکی وبلاگم" شعر ننویسم  ولی یک شعر از شاعر مورد علاقه ام هست که واقعا دلم نمیاد اینجا نذارم، برای همین دکلمشو براتون میذارم، اگه دوست داشتید بگید بازم زیر قولم بزنم.


می ایستی که بایستانیم؟ (استاد حسین منزوی) با صدای رضا پیربادییان

فارادی
۱۵ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
دوازده بِدَر را در ارتفاعات توچال بودیم و از جمعیت بسیار زیادی که در جهت عکس ما از کوه پایین می آمدند، صدها لیوان بستنی یکبار مصرف که همه جا ریخته بود و بستن خیابان توسط تعداد زیادی از پلیس های راهنمایی رانندگی متعجب شدیم.
بعدها دانستیم که مراسم رونمایی از بزرگترین بستنی دنیا توسط کارخانه چوپان بوده است و آن همه آدم برای بستنی خوری مجانی آمده بودند و ما در جهالت تمام از سلف سرویس ماست بستنی سال سال از قرار صد گرمی 2500 تومان خرید کرده بودیم!
در ادامه چند اثر نه چندان هنری از فارادی 






فارادی
۱۳ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

"سال بلوا" را خواندم، یا به عبارت بهتر خوردم! بیش از سیصد صفحه در تقریبا یک شبانه روز تمام شد، فکر نمیکردم اولین رمان فارسی که بخوانم یک شب خوابم را تعطیل کند.


خیلی از قسمت ها من را به یاد "صد سال تنهایی" انداخت : شیوه روایت داستان که در زمان مدام به جلو و عقب مبرفت، عادت خاک خوری نوشا در کودکی، سعی نویسنده بر سبک رئالیسم جادویی، و ... .

همچنین بارها تصور کردم کل ایده از "آدمکش کور" کپی شده، اما وقتی تاریخ ها را چک کردم دیدم معروفی تقریبا 20 سال پیش سال بلوا را نوشته و آتوود 13 سال پیش آدمکش کور را .

ولی فکر میکنم شباهت هایی بین این دو رمان وجود دارد: مانند اسطوره پردازی، اتفاقات عجیب و وهم آلود، نقد جنگ های بی دلیل و کشتار انسان ها، و خیلی موارد دیگر.

البته به نظرم این دو اثر با هم قابل مقایسه نیستند، وقتی رمان پیچیده و چند بعدی آدمکش کور را هضم کرده باشی، سال بلوا برایت در حد یک پاورقی است که شخصیت های سیاه و سفیدش در آخر به سبک فیلم های هندی همه به جزای اعمالشان می رسند.



پی نوشت:

این قلم ادبی که مشاهه نمودید نتیجه بی خوابی و احیای کتاب گرفتن بود :دی

فارادی
۱۰ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که حرفام تموم بشه، مطمئن بودم تا همیشه زمان برای گفتن دارم و به همون اندازه حرف نگفته

ولی الان فکر میکنم شاید کلمه ها ای که به زبان میارم هم مثل هوایی که تنفس میکنم، تعداد پلک هایی که میزنم، ساعت هایی که هنوز فرصت دارم، قدم هایی که بر میدارم، اشک هایی که میریزم، لبخندهایی که میزنم ... مثل همه اینها تعداد مشخصی داره، اسمش رو میذارم نظریه متناهی بودن تعداد کلمه1 (شاید بعدا این نظریه اثبات بشه و بشه اصل متناهی بودن تعداد کلمه)


وقتی سهمم تموم شد فهمیدم تا آخر دنیا وقت نداشتم، کاش همه حرف های خوبمو نمیگفتم، اونوقت زود تموم نمیشدن، روزی میاد که آدم حتی دیگه یک کلمه هم محل نداره برای گفتن، حتی اندازه ی "از" ی "به"

نمیدونم شایدم اشتباه میکنم، چون حرف های هر کس به وسعت روحش نا محدوده، این ظرفیت مخاطبه که تموم میشه و وقتی گوشی برای شنیدن نباشه حرفی هم برای گفتن نیست، مثل کاسه ی لبریز از آبی که حتی برای یک قطره اضافه تر هم جا نداره... حتی یک قطره

عجیبه که همیشه به ما گفته میشه تا فرصت دارید همه حرفهای خوبتون رو بزنید شاید اون آدم رو از دست بدید و افسوس بخورید برای حرف های خوبی که نزدید،

هیچ وقت نشنیده بودم کسی برای عکسش افسوس بخوره.





حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.

و حرف هایی هست برای نگفتن،

حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.

و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

حرف های بی قرار و طاقت فرسا

که همچون زبانه های بی تاب آتشند.

کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.

اینان در جستجوی مخاطب خویشند.

اگر یافتند آرام می گیرند

و اگر نیافتند ، روح را از درون به آتش می کشند.


    دکتر شریعتی



------------------------------------------------------------------------------------------
1- limitation on number of words theory

فارادی
۰۷ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
به تازگی با شاعری آشنا شدم که به شدت با شعرهاش ارتباط برقرار می کنم
هنوز زیاد ازش نخوندم ولی همون چندتا تاثیر گذار ترین شعرهایی بودن که تا به این سن خوندم
حس میکنم خودم نوشتم، ی جایی در اعماق روحم این حرف ها بوده ولی نمی تونستم بگم ...


به یاد استادی که زود رفت
حسین منزوی




فارادی
۰۲ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر